ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
ای دل مگـر نه خـاتم مـاه محـرم است باز این چه شورش است که در خلق عالم است گر ماجرای کوفه و کرب و بلا گذشت باز این چه نوحه وعزا و چه ماتم است گـویا طلـوع کرده به شـام آفـتاب عشق کاشـوب در تـمـامی ذرات عـالـم است صبـح ورود شام چـنان تیـره بُد کز آن کار جهان و خلق جهان جمله در هم است سرهای کـشتگان همه بر دوش نیـزهها سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است آن محشری که کرده به پا چوب خیزران بینفخ سور خاسته تا عرش اعظم است رشک ملک خرابه نشین شد که محتشم گـفـتـا عــزای اشــرف اولاد آدم اسـت ویــرانـه و دل شـب و دردانــه و پــدر آری بساط عشق به خوبی فـراهم است فـردا سپـیده چـشم در آن بزم تا گـشود بر گرد شمع دید که پروانهای کم است |